دیوانه نمیگوید دوستت دارم (!)
دیوانه میرود تمام ِ دوست داشتنش را
به هر جان کندنی
جمع میکند از هر دری
میزند زیر بغل
میریزد پای کسی که
قرار نیست بفهمد دوستش دارد ...
یادش بخیــــــــر
یه روزی آدما به جای شماره
به هم" دل " می دادن
من باید
بلند شوم،
قهوه ای بو کنم،
بلکه این عطر لعنتیِ تنت از سرم بپرد ...
نظرات شما عزیزان:
ϰ-†нêmê§ |