در این تکرار بارانی
دلم....
چتر می خواهد
وخیابانی به درازای تنهاییم
که بغضم را زیر آن قدم بزنم
شاید کسی بی چتر در انتهای خیابان
دلش گرفته باشد....
جـــــدا که شدیم…
هر دو به یک احســـاس رسیدیم
تو به “فراغـــــــــــت”
من به “فراقــــــــــــت”
یک حرف که مهم نیست….
خودت را هم بُکُشی
ردّ این غم ِمشکوک
پشت ِشیطنت های دائمی نگاهت
گم نمی شود . . !
اوטּْ ڪَــسـے ڪِـہ عــآشِـقِشے בِلـِتـُو مےشْڪَـنـِـــہ ومــیــذآر ِه مـــیر ِه בُوُمــیـטּْ ڪَسے ڪِــہ مـیآے בوستـْـ בآشْتـِـہ بآشْے وَ اَزْتــَجْرُبــِـہ قـَـبلےْ اِسْتِـفآבِه ڪُـنےْ בِلـِـتُو بَـבْ تَـر مےشْڪَنـِـہ وَ میذآر ِه مـــیر ِه؛ بـَـعـבِشْ בیگِــہ هیچ چـــیــز وآسـَـتــ مـُـہّــم نــیستـــ… وَ اَزاوטּ بــِہ بَعـْـב میـــشْے اوُن آבَمےْ ڪِــہ هـیچْــوَقـْــتـــ نَبوُבے...! בیگـِـہ בوُسِـتــ בآرَمــ بـَــرآتـْـ رَنــْـگے نـَـב آر ِه!
گــــاهی هنگامـــــــــه خوابــــــــــ صــــدایی آشــــنا میشنـــــــومـــــــ صــــدای نالــــــــــه ی دختـــــــــــرکی همیــــــن حوالــــــــــی که داره با مــــــــرگ تدریجیـــــــه احســـــــــــــاسش جـــــــــــــون میــــــــده......
بہ نامـ "زنـבگـے"با بازیگرے بہ نامـ "مـלּ"
✗"פَـَتـمــاً اوضــاعــْ פֿــوبــــــ مــے شــَوَב ْ"
تــڪــراری اَسـتــــــــ ایــن دیــآلــوگــ
اَمــّا ـهـَنــوز ـهــَم مــُعـجــزﮧ مـے ڪـُـنــَב
وَقــتـے اَز زَبــآن ڪسـے بــآشــَב ڪــﮧ دوسـْتــَشـ ב ارے...
تنهايي ما آدما به عمق يه درياست
اما..... واسه پر کردنش يه ليوان محبت کافيه
*******
هـمه در دنيـا کـسي را دارنــد،بــراي خودشــان..!
"خــُسـرو" و "شيـــرين" ..."ليـلي" و "مـَجنــون" ..
"راميـن" و "ويـس" .... "پيــرمــَرد" و "پيرزَن" ..
"تــو" و "اون" ...
"مــَن" و "تــَنهـآيي" !!
تنهايي ما آدما به عمق يه درياست
اما..... واسه پر کردنش يه ليوان محبت کافيه
*******
تنهائي ام را دوست دارم
نه اينکه چون بي وفا نيست
نه اينکه چون خدا هم تنهاست
و با در دلش دروغي نيست
نه ...
تنهائي را دوست دارم
وقتي تو را به من مي رساند
و در ازدحامت
شلوغ ترين نقطه دنيا مي شود دلم
تنهائي را دوست دارم
دزدانه که سرک مي کشي
به خيالم
و نمي داني
از گوش? تنهائي من
هميشه دامنت پيداست
تنهائي ام را دوست دارم
تنها براي تو
براي من
براي عشق
این شعــرها
عوارض ِجانبـــــی ِ نَبـــود ِ توســت
به دل نگیـــر
فقــط مــــرا ،
ذرّه ذرّه میـــمیراند ...
هنوز هم بوی خاک را دوست دارم ...
و هنوز هم دلم کودکی ست عاشق بازی با خاک
نگران نباش ...
حال دلم خوب است ...
فقط گاهی بهانه ی خاطراتی را میگیرد که با دستانم خاکشان میکنم
زیر انبوهی از گریه ...
گریه هایی که بویشان را دوست ندارم ...
تـمـام اصـل هـاے حـقـوق ِ بـشـر را خـوانـدم
و جـاے یـڪ اصـل را خــالـے یـافـتـم
و اصـل دیـگـر ے را بـﮧ آטּ افـزودم
اصـل ِ سـے و یـڪـم :
هـرانـسـانـے حـق دارد هـر ڪـسے را کـﮧ مے خـواهـد دوسـﭞ داشـتـﮧ بـاشـد !
کلــــمـات ، قــدرت آزار دادن شـــمـا را نـــدارنـــد ! مگـــر آنــکه گـــویـــنده ی کــلمــات بـــرایـــتـان ، بسیــار عــزیــز بـــاشـد !!!
فرقی نمیکند دختر باشی یا پسر ، همین که با دل کسی بازی نکنی مردی ....
بار آخر! دست آخر!
من ورق را با دلم بر میزنم!
بار دیگر حکم کن ، اما نه بی دل ! با دلت دل حکم کن! ... حکم دل ...
هر که دل دارد بیاندازد وسط تا که ما دلهایمان را رو کنیم!
دل که روی دل بیفتد عشق حاکم می شود!
پس به حکم عشق بازی می کنیم
این دل من رو بکن حالا دلت را!
دل نداری ؟! بر بزن اندیشه ات را ...
حکم لازم!!! دل سپردن، دل گرفتن، هر دو لازم...
مـَردی که عـَطر ِ / تو / را زده بود ,
در خیابان از کـنارم گذشـت ...
و این یعنے : قـتل ِ غیر ِ عمد ...
تلاش برای زنده کردنِ یک رابطهِ از دست رفته
مثل اینه که بخوای یه چای سردشده
رو با ریختن آب جوش گرم کنی
نه رنگش مثل اول میشه نه طعمش..!
شمردن بلد نیستمـ . . . دوستــــ داشتن بلدمـ
و گاهے شدهـ . . . یکے را دو بار دوستــــ داشتـه باشمـ
دو نفر را یکـــ جا (!)
... چه کار مے شود کرد ؟
دوستــــ داشتن بلدم . . . شمردن بلد نیستمـ . . .
گفتند عینک سیاهت را بردار
دنیا پر از زیبایی هاست !!!
عینک را برداشتم ...
وحشت کردم از هیاهوی رنگها
عینکم را بدهید می خواهم به دنیای
یکرنگم پناه ببرم ..
دِلــَم یک اتِّفاق می خـواهـَد !
یکـــ تـلفن نا آشنا
با بـی مـِـ ـیلی تـمام جواب دَهَم
و
صـِـــــــــــدای تــو ...
تمام ماجرای من
سه واژه شد برای تو
سه واژه ی جدا جدا
من و ...
شب و ...
هوای تو ...
تـو رفـتـﮯ . . .
انـگـار ڪـﮧ مـن از اولـش نـبـودم !
مـن ولـﮯ مـﮯمـانـم
انـگـار ڪـﮧ تـو تـا آخـرش هـسـتـﮯ ! . .
انسان ها به ناگهان شکسته نمی شوند
این ماییم که دیر به دیر نگاهشان میکنیم . . .!
نبودنِ تو
فقط نبودنِ تو نیست
نبودنِ خیلی چیزهاست !! ...
کلاه روی سَرمان نمیایستد ؛
شعر نمیچسبد ؛
پول در جیبمان دوام نمیآورد ؛
نمک از نان رفته ؛
خنکی از آب ؛
ما بیتو فقیر شدهایم ...
تو که از اولشم جای من یکی دیگه توی قلبت بود
نگو به من که توهرکاری کردی درسته نگو حقت بود
تو که از اسمم و عشقم و حسم وقلبم دلتو کندی
به چشای منه ساده ی بی کس تنها داری میخندی
همیشه دروغ میگفتی واسه من میمیری
بگو عاشقم نبودی تو که داری میری
بخدا همش دروغه که منو دوست داری…بگو دوستم داری
تو که روی قلب من اینجوری پا میزاری… بگو بگو بگو
بگو این دروغ دوست داشتنی و این بارم
باز بگو بی تو میمیرم بگو دوست دارم
من که این همه دروغ تورو باور کردم…بگو دوستم داری
یه دفعه دیگه بگو بگو که بر میگردم…بگو بگو بگو
توکه از اون همه حرفهایی که به تو گفتم چیزی یادت نیست
توکه میزاری میری و من اینجا میمونم باچشای خیس
تویی که ازم گذشتن آسونه واست،واست بازیچم
چجوری بهم میگفتی مثل قدیما عاشقت میشم
همیشه دروغ میگفتی واسه من میمیری
بگو عاشقم نبودی تو که داری میری
بخدا همش دروغه که منو دوست داری…بگو دوستم داری
تو که روی قلب من اینجوری پا میزاری…بگو بگو بگو
بگو این دروغ دوست داشتنی و این بارم
باز بگو بی تو میمیرم بگو دوست دارم
من که این همه دروغ تورو باور کردم ….بگو دوسم داری
یه دفعه دیگه بگو بگو که بر میگردم ….بگو بگو بگو
ϰ-†нêmê§ |